جدول جو
جدول جو

معنی معرکه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

معرکه کردن(شَ / شُو هََ شُ دَ)
شیرین کاشتن. کاری را به نحوی جالب و تحسین آمیز انجام دادن: امروز فلانی در آواز خواندن معرکه کرد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). سخت خوب از عهده برآمدن. قیامت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرکه شود
لغت نامه دهخدا
معرکه کردن
شگفت کاری کردن کار شایان کردن هنگامه کردن کاری شایان توجه و مهم انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
معرکه کردن
شاهکار کردن، کار شایان کردن، هنگامه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
مبارات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابله کردن دو حریف و مدعی با یکدیگر
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ شُ دَ)
معرکه گرفتن:
بر در عشق مچین معرکه ای عقل فضول
طفل را شیوۀ بازیچه حرام است اینجا.
عرفی (از آنندراج).
و رجوع به معرکه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
ترک کردن، دست برداشتن از یکدیگر، رابطۀ خودرا با همسر خویش قطع کردن. و رجوع به متارکه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
هویدا کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
شناساندن شخصی بدیگری بوسیله ذکر نام و شغل او
فرهنگ لغت هوشیار
رها کردن، وا گذاشتن، گسستن جدا شدن بریدن پیوند ترک کردن، دست برداشتن از یکدیگر، رابطه خود را با زن خویش قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ستیز کردن، جنگیدن، مخالفت کردن، مقابله کردن، رویارویی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شناساندن، ارائه کردن، عرضه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جداشدن، طلاق گرفتن، یکدیگر را ترک کردن
متضاد: ازدواج کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
لتقديمٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
Introduce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
introduire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
einführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
להציג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
تعارف کرانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
แนะนำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
kuanzisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
紹介する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
wprowadzać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
소개하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
introduzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
পরিচয় করানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
प्रस्तुत करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
introdurre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
introducir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
introduceren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
представляти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
представить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معرفی کردن
تصویر معرفی کردن
memperkenalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی